آقا
ما دلمان خیلی کوچک است...کوچکتر از همین فندقهایی که با دندان میشکنیم و شکر زبانیش را هم با خوردنشان بالا می اندازیم تا نفس معیوبمان را راضی کنیم که بله! ما هم خیلی شکر گزاریم!
آقا ما دلمان خیلی کوچک است! انقدر که با یک حبه قند محلول قلبمان به حد اشباع میرسد!
دلمان تنگ است! مثل شلوار های امروزی!(مثالی ملموس تر از این بلد نبودم)
با یک آه دلمان می گیرد! با یک خنده دلمان باز می شود! تو که نباشی ، همینطور می شود دیگر!
تو که نباشی....مردم می توانند راحت به تو تهمت بزنند ! خرابت کنند!
تو که نباشی...آدم خودش هم تهمتها را باور می کند! مشکوک می شود! تو که نباشی دیگر میدان کشوری
بی صفاست ! (هر که نداند فکر می کند من هزار بار تو را آنجا دیده ام)
سرت را پایین می اندازی ... و بی خیال خاطرات چند سال قبل می شوی!
تو که نباشی .... من آواره می شود!....و یلان و مضطر می شود! تو که نباشی مسجد صاحب الزمان هم
میشود یک جای معمولی.... خوب حق داری بگویی تقصیر خودت است! حق داری بگویی خودت نخواستی!
خودت به چیزهای دیگر مشغول شدی! خودت نگذاشتی دل گنده شوی!!
حق داری!
ولی دلم می سوزد... برای خیالهای چند سال قبلم! دلم می سوزد برای آرزویت! برای خیمه ات!
برای روضه ی نخوانده ام ! برای نوازشت!
هنوز هم من فقط تو را دارم!
اما تو که خوش بحالت!عالمی حیرانت هستند! جان جهانی آقا!
.
.
.
السلام علیک یا ولی الله!
نوشته شده توسط :محمد علوی::نظرات دیگران [ نظر]